3 این الطالب بدم المقطول بکربلا 4 |
بیا که دیده ام از انتظار لبریزست کویر سینه تفتیده ام عطش خیزست
شکوه رویش سکر آور بهارانی که بی طراوت رویت بهار، پائیزست
به باغ عاطفه عطر نگاه تو جاریست مشام جان ز شمیم تو عطر آمیزست
همیشه خاطر ما آشیان یاد تو باد که در هوای تو پرواز، خاطر انگیزست
بخوان که نغمه تو معجز مسیحائی است نوای گرم تو شور آور و شکر بیزست
دلم ز حلقه مویت رها نمی گردد که گیسوان بلند بتان دلاویزست
ز کوچه سار دیار دلم عبور نکرد بغیر دوست، که این کوچه، کوی پرهیزست
بیا و بر دل آلوده ام نگاهی کن که پیش عفو تو کوه گناه ناچیزست
¤ نویسنده: مهرزاد